منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:317
فصل اوّل: در بیان ولادت با سعادت آن حضرت است
شیخ طوسى در مصباح و اکثر علماء ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت در روز بیستم ماه جمادى الأخر بوده «1» و گفته اند که در روز جمعه سال دوّم از بعثت بوده «2» و بعضى سال پنجم از بعثت گفتها ند «3» و علامه مجلسى رحمه اللّه در حیاة القلوب فرموده که: صاحب عدد روایت کرده است که پنج سال بعد از بعثت حضرت رسالت پناه صلّى اللّه علیه و آله و سلم حضرت فاطمه علیها السّلام از خدیجه متولّد شد.
[کناره گیرى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم از خدیجه علیها السّلام]
و کیفیّت حمل خدیجه به آن حضرت چنان بود که روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلم در ابطح «4» نشسته بود با امیر المؤمنین علیه السّلام، عمّار بن یاسر، و منذر بن ضحضاح، و حمزه، و عبّاس، و أبو بکر، و عمر، ناگاه جبرئیل نازل شد با صورت اصلى خود و بالهاى خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر کرد. و ندا کرد آن حضرت را که: اى
__________________________________________________
(1) نک: مسار الشیعة، ص 31؛ بحار الأنوار، ج 43 ص 8، ح 12 و ص 9، ح 15؛ الاقبال ص 621؛ مصباح المتهجد، ص 733؛ دلائل الامامة، ص 10؛ اعلام الورى، ص 90.
(2) مسار الشیعة، ص 31؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 8 به نقل از اقبال الاعمال.
(3) الکافى، ج، ص 457؛ بحار الأنوار، 43، ص 9 به نقل از الکافى، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 278؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 1- 10؛ اعلام الورى، ص 90.
(4) درهاى است در مکّه.
منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:318
محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلم! خداوند علىّ اعلى تو را سلام م ىرساند و امر م ىنماید که چهل شبانه روز از خدیجه دورى اختیار کنى. پس آن حضرت چهل روز به خانه خدیجه نرفت و روزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مى کرد.
و عمّار را به سوى خدیجه فرستاد و گفت: او را بگو که اى خدیجه، نیامدن من به سوى تو از کراهت و عداوت نیست، و لیکن پروردگار من چنین امر کرده است که تقدیرات خود را جارى سازد و گمان مبر در حقّ خود جز نیکى، و بدرستى که حقّ تعالى به تو مباهات مىکند هر روز چند مرتبه با ملائکه خود و باید هر شب در خانه خود را ببندى، و در رختخواب خود بخوابى، و من در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضى گردد.
و خدیجه هر روز چند نوبت از مفارقت آن حضرت مى گریست، و چون چهل روز تمام شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم! خداوند على اعلى تو را سلام مى رساند و مى فرماید که: مهیّا شو براى تحفه و کرامت من، پس ناگاه میکائیل نازل شد و طبقى آورد که دستمالى از سندس «1» بهشت بر روى آن پوشیده بودند و در پیش آن حضرت گذاشت و گفت: پروردگار تو مىفرماید که:
امشب بر این طعام افطار کن.
و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام گفت که: هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مرا امر مى کرد که در را مى گشودم که هر که خواهد بیاید و با آن حضرت افطار نماید، در این شب مرا فرمود که بر در خانه بنشین و مگذار کسى داخل شود که این طعام بر غیر من حرام است، پس چون ارده افطار نمود طبق را گشود و در میان آن طبق از میوه هاى بهشت یک خوشه خرما، و یک خوشه انگور بود و جامى از آب بهشت.
پس از آن میوه ها تناول فرمود که سیر شد و از آن آب آشامید تا سیراب شد و
__________________________________________________
(1) سندس: نوعى از دیبا و ابریشم.
منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:319
جبرئیل از ابریق بهشت آب بر دست مبارکش مىریخت و میکائیل دستش را مىشست و اسرافیل دستش را از دستمال بهشت پاک مىکرد، و طعام باقیمانده با ظرفها به آسمان بالا رفت.
و چون حضرت برخاست که مشغول نماز شود جبرئیل گفت که: در این وقت نماز تو را جایز نیست (معلوم است که مراد نمازهاى نافله و مستحبّى است نه نماز فریضه، چه دأب نبى و امام بر آن است که نماز را مقدّم بر افطار مىدارند) باید که الحال به منزل خدیجه روى و با او مضاجعت نمایى که حقّ تعالى مىخواهد که در این شب از نسل تو ذریّهاى طیّبه خلق نماید.
پس آن حضرت متوجّه خانه خدیجه شد. و خدیجه گفت که: من با تنهایى الفت گرفته بودم، و چون شب مىشد درها را مىبستم و پردهها را مىآویختم و نماز خود را مىکردم و در جامه خواب خود مىخوابیدم، و چراغ را خاموش مىکردم، در این شب در میان خواب بودم که صداى در خانه را شنیدم، پرسیدم که کیست در را مىکوبد که به غیر محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم دیگرى را روا نیست کوبیدن آن؟ آن حضرت فرمود: اى خدیجه، باز کن در را که منم محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم.
چون صداى فرحافزاى آن حضرت را شنیدم از جا جستم و در را گشودم، و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده خوابیدن مىنمود، آب مىطلبید و وضوء تجدید مىکرد، و دو رکعت نماز به جا مىآورد و داخل رختخواب مىشد.
و در این شب مبارک سحر هیچ یک از اینها نکرد و تا داخل شد دست مرا گرفت و به رختخواب برد و چون از مضاجعت برخاست، من نور فاطمه را در شکم خود یافتم. «1»
[کیفیت ولادت]
امّا کیفیت ولادت با سعادت آن حضرت چنان است که شیخ صدوق رحمه اللّه به سند
__________________________________________________
(1) العدد القویة، ص 220؛ حیاة القلوب، ج 3، ص 255- 256.
منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:320
معتبر از مفضّل به عمر روایت کرده است که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم که چگونه بود ولادت حضرت فاطمه علیها السّلام؟
حضرت فرمود که: چون خدیجه اختیار مزاوجت حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلم نمود زنان مکّه از عداوتى که با آن حضرت داشتند از او هجرت نمودند و بر او سلام نمىکردند و نمىگذاشتند که زنى به نزد او برود، پس خدیجه را به این سبب وحشتى عظیم عارض شد و لیکن عمده غم و جزع خدیجه براى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلم بود که مبادا از شدّت عداوت ایشان آسیبى به آن حضرت برسد.
چون به حضرت فاطمه علیها السّلام حامله شد فاطمه در شکم با او سخن مىگفت، و مونس او بود و او را صبر مىفرمود، خدیجه این حالت را از حضرت رسالت پنهان مىداشت، پس روزى حضرت داخل شد شنید که خدیجه سخن مىگوید با شخصى و کسى را نزد او ندید فرمود که اى خدیجه! با که سخن مىگویى؟
خدیجه گفت: فرزندى که در شکم من است با من سخن مىگوید و مونس من است حضرت فرمود که: اینک جبرئیل مرا خبر مىدهد که این فرزند دختر است و او است نسل طاهر با میمنت و برکت، و حقّ تعالى نسل مرا از او به وجود خواهد آورد، و از نسل او امامان و پیشوایان دین به هم خواهند رسید، و حقّ تعالى بعد از انقضاى وحى ایشان را خلیفههاى خود خواهد گردانید در زمین. و پیوسته خدیجه در این حالت بود تا آن که ولادت جناب فاطمه علیها السّلام نزدیک شد، چون درد زاییدن در خود احساس کرد به سوى زنان قریش و فرزندان هاشم کس فرستاد که نزد او حاضر شوند. ایشان در جواب او فرستادند که فرمان ما نبردى و قبول قول ما نکردى و زن یتیم ابو طالب شدى که فقیر است و مالى ندارد ما به این سبب به خانه تو نمىآییم و متوجّه امور تو نمىشویم.
خدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید، در این حالت ناگاه دید که چهار زن گندمگون بلند بالا نزد او حاضر شده و به زنان بنى هاشم شبیه
منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:321
بودند، خدیجه از دیدن ایشان بترسید، پس یکى از ایشان گفت که: مترس اى خدیجه که ما رسولان پروردگاریم به سوى تو و ما ظهیران توییم، منم ساره زوجه ابراهیم علیه السّلام و دوّم آسیه دختر مزاحم است که رفیق تو خواهد بود در بهشت، و سیّم مریم دختر عمران است، و چهارم کلثم خواهر موسى بن عمران است، حقّ تعالى ما را فرستاده است که در وقت ولادت نزد تو باشیم و تو را بر این حالت معاونت نماییم. پس یکى از ایشان در جانب راست خدیجه نشست، و دیگرى در جانب چپ، و سیّم در پیش رو، و چهارم در پشت سر، پس حضرت فاطمه علیها السّلام پاک و پاکیزه فرود آمد.
و چون به زمین رسید نور او ساطع گردید به مرتبهاى که خانههاى مکّه را روشن گردانید و در مشرق و مغرب زمین موضعى نماند مگر آن که از آن نور روشن شده و ده نفر از حورالعین به آن خانه درآمدند و هر یک ابریقى «1» و طشتى از بهشت در دست داشتند، و ابریقهاى ایشان مملو بود از آب کوثر، پس آن زنى که در پیش روى خدیجه بود جناب فاطمه علیها السّلام را برداشت و به آب کوثر غسل یا شست و شو داد و دو جامه سفیدى بیرون آورد که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوىتر بود و فاطمه علیها السّلام را در یک جامه از آن پیچید و جامه دیگر را مقنعه او گردانید پس او را به سخن درآورد، فاطمه گفت:
اشهد ان لا اله الّا اللّه، و انّ ابى رسول اللّه سیّد الانبیاء، و انّ بعلى سیّد الاوصیاء، و ولدى سادة الاسباط.
پس بر هر یک از آن زنان سلام کرد و هر یک را به نام ایشان خواند، پس آن زنان شادى کردند، و حوریان بهشت خندان شدند و یکدیگر را بشارت دادند به ولادت آن سیّده زنان عالمیان. و در آسمان نور روشنى هویدا شد که پیشتر چنان نورى مشاهده نکرده بودند، پس آن زنان مقدّسه با خدیجه خطاب کردند و گفتند: بگیر
__________________________________________________
(1) ابریق به ظرف آب که با لوله و دسته باشد مانند آفتابه.
منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج1،ص:322
این دختر را که طاهره و مطهّره است، و پاکیزه و با برکت است حقّ تعالى برکت داده او را و نسل او را، پس خدیجه آن حضرت را گرفت شاد و خوشحال، و پستان خود را در دهان او گذاشت. پس فاطمه علیها السّلام در روزى آن قدر نموّ مىکرد که اطفال دیگر در ماهى نموّ کنند، و در ماهى آن قدر نموّ مىکرد که اطفال دیگر در سال نموّ کنند. «1»
__________________________________________________
(1) امالى صدوق، ص 690؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 2 به نقل از امالى؛ جلاء العیون، ص 155.
- ۹۵/۰۶/۲۲